بتول ایزدپناه راوری
سرمقاله
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
نمیدانم درست فکر میکنم یا نه اما احساس میکنم عشق به وطن در وجود ما قویتر از بسیاری از ملل دیگر است. بدون شک پای حساب و کتاب و محاسبه هم در کار نیست، انس داریم به این آب و خاک و فقط عشق به وطن است که دلمان را گرم و پر از امید میکند.
بهطور کلی واژه میهنپرستی یا میهندوستی معطوف به عشق و دلبستگی و دلدادگی به سرزمینی است که در آن زندگی میکنیم جایی که به دنیا آمدهایم، قد کشیدهایم، رشد ...
اواخر هفته گذشته جمعی از مردم کرمان، علاقمندان هوشنگ مرادی کرمانی با یک انرژی فوقالعادهای از جناب ایشان در تالار فرهنگ و هنر شهر کرمان به شایستگی تجلیل به عمل آوردند. در این همایش علاوه بر همسرشان، آقای مصطفی رحماندوست و تنی چند از هنرمندان، وی را همراهی میکردند. دکتر طالبی استاندار کرمان نیز در این نشست حضور داشت و سخنانی ایراد کرد. اینجانب هم که هنوز در اندیشه و حال و هوای قصههای مجید هستم که به ثمن بخس به رنگ و لعاب اصفهانی از کف مردم کرمان رفت. متن نقدی را که در سال ۱۳۷۱ نوشته بودم به ...
در شرح و بیان سبکهای مختلف فرهنگی و هنری، اغلب اوقات مشاهده میشود که دو تعبیر «شیوه (سبک)» و «مکتب» به جای هم به کار برده شده و با هم خلط میشوند... این در حالی است که در توضیح مکاتب هنری، همچنان که از عبارت «مکتب» (به عنوان اسم مکان) حاصل میشود، باید «جغرافیا» را به عنوان عاملی تعیینکننده و کلیدی، لحاظ کرد و البته باید در نظر داشت که خود مفهوم جغرافیا را هم باید متفاوت از کلیشۀ رایج آن، در متن یک «جغرافیای تاریخی» ارزیابی کرد... .
اینچنین است که به عنوان مثال، در مقوله طراحی فرش، میتوان ...
درآمدی بر بحثِ روایت (بخشِ هفتم)
پیشگفتاری دربارۀ بخشِ «روایت» (تالارِ گفتوگو)
***
مقدمه
در شش شمارهای که از پیش رو گذشت، اشاره کردیم که زیستِ همگی ما، بر شانههای روایت شکل یافته و انسان، در بسترِ روایت تعریف میشود. نوشتیم که انسانِ بدونِ روایت، انسانی مرده است. به این موضوع اشاره کردیم که فردیتِ راوی در روایتهای خُرد اهمیت یافته و نقشِ محوری مییابد. همچنین ارتباط چندصدایی روایت با فردیتِ راوی را مورد بحث قرار دادیم. از این مهم گفتیم که زاویۀ نگاه راوی و حس و حال او در امر روایت، امکانِ هرگونه ادعایی در خصوص بیطرفی او و عدمِ سوگیریاش نسبت ...
روایتِ ششم: از «هامون» تا «ریتون»
در جستوجوی صمیمیت، بین کافهداران و کافهنشینان دهههای هفتاد و هشتاد
***
صمیمیت کافههای قدیم، ریشه در دلهای سوخته و گذر روزگار دارد. بیشک میتوان این معاشرت را مرتبط دانست با گذشتههایی که در آن زندگی کردهایم؛ گذشتههایی که کماکان به دنبالش شاید در دنیای موازیِ کافهها بگردیم؛ اما در کافههای امروز، بهویژه در «کرمان»، کمتر از آن صمیمیت ناب ردّی به چشم میخورد. پرسشهایی همیشگی در ذهنمان نقش میبندد: چه شد که این پیوندها گسست؟ این بیمیلی در ارتباطات از کجا زاده شد؟ و چه عاملی باعث میشود که هنوز، گذشته را با حسرت به یاد ...
ادبیات بومی تو رو نجات میده از همون همیشگیه کسالتبار
***
ابراهیم فصیحی هرندی رو از دومین جشنوارۀ داستان کوتاه آهن سیرجان میشناسم با داستان کلاغوش، برای آیین اختتامیه که اومد دیدم همون ابراهیم هرندی خودمونه که توی شعر هم کارش درسته. دومین داستانش رو توی جلسۀ داستان بچههای کرمان توی کتابخونۀ ملی شنیدم که بهاندازۀ کلاغو دستمریزاد داشت. بعد از اینکه رفت مشهد مدتی ازش بیخبر بودم تا دیدم که دبیر جشنوارۀ داستان هشت خراسان شده. به نظرم اومد که جاافتادن توی بچههای ادبیات یک شهر و یه استان اونقدرهام که ابراهیم تونسته، آسون نیست تا اینکه حالا بتونی توی جمعشون ...
نیم قرن بود که محترمالسلطان خانم هر روز پیش از اذان ظهر بیدار میشد. بیدرنگ یک لیوان چای شیرین که از شب قبل بالای سرش گذاشته شده بود را برمیداشت، کِیفش را به ته زبانش میانداخت و چای را لاجرعه سر میکشید رویش. ده بیست دقیقهای در سکرات مرگ سر جایش میماند تا تریاک توی معدهاش وا برود و به خونش بزند. کمی جان که میگرفت بلند میشد، دست به دیوار لخلخ به سمت مستراح میرفت و در همین حال صدایش را بلند میکرد که: نباتو! هوی نبات! آتشت آمادیه پیره سگ؟ و بدون اینکه گوش بدهد نبات مسلسل وار ...
نگاه
«گاه گرازها» یکی از نُه داستان مجموعهای با همین عنوان اثر رضا زنگیآبادی، نویسندهٔ کرمانی است. هر یک از داستانهای این مجموعه در فضای خاصی میگذرد و هیچ کدام از آنها از جهت ساختار با یکدیگر ارتباط ندارند. در این مجال اشارۀ کوتاهی به قابلیتهای محتوایی این داستان داریم.
امور و برخوردهای ظاهراً عادی که بنا به ساختار فرهنگی شهر و روستا صورتهای متفاوتی به خود گرفتهاند شامل رفتار، گفتار و کنش و واکنشهایی است که معرف شخصیت یک فرد روستایی یا شهرنشین میشود که در داستان «گاه گرازها» در شخصیتهای روستایی متجلی شده است. احاطۀ کامل نویسنده بر فضای ...
میهن ای میهن...
***
مقدمه
از شدتِ سردرد و تب چشمانم باز نمیشوند. دمِ غروب، آن هم به زور جوشانده و دمنوش، توانستم اندکی سر پا شوم. سرماخوردگی شدیدی به جانم افتاده است. چشمانم اشک میزنند و پلکهایم روی هم افتادهاند. ظهر مادرم برایم سوپ خانگی گرم و پرملاتی پخت. کاسهای خوردم و ساعتی دیگر دراز کشیدم. کمی سر حال آمدهام. از زیر پتو برخاسته و نیمخیز، صفحهای را روی گوشیام باز کرده و موسیقی «میهن ای میهن»، با صدای «محمدرضا شجریان» را پخش میکنم. توان نشستن را نیز ندارم. باز دراز میکشم. چشمانم را میبندم و به موضوعِ محوری شمارۀ جدید «سرمشق» ...
مروری بر کارنامۀ «ناصر تقوایی»، با تمرکز بر فیلم «کاغذ بیخط»
***
در هر دورهای از تاریخ سینمای «ایران»، چند نام هستند که بیش از آنکه صرفاً فیلمساز باشند، حامل یک طرز فکر و جهانبینیاند. «ناصر تقوایی» از همین تبار است؛ فیلمسازی که به سینما نه به عنوان ابزار سرگرمی، بلکه به عنوان زبان فلسفه و ادبیات نگاه میکرد. او با نگاهی شاعرانه و وسواسی کمنظیر، جهان را تماشا کرد و با کمترین کلمات، بیشترین معنا را به آن بخشید. امروز که از خاموشی او سخن میگوییم، در واقع از فقدان صدایی حرف میزنیم که سالها است در این سرزمین غایب بود؛ ...
تحلیلی بر فیلم «در جستوجوی فریده» با رویکرد وطن
***
من آن شهرم که سیلاب محبت ساخت ویرانم
تو آن گنجی که در ویرانهٔ دلها وطن داری
فیلم مستند «در جستوجوی فریده» (۱۳۹۷) به تهیهکنندگی و کارگردانی مشترکِ «آزاده موسوی» و «کوروش عطائی»، نمایندهٔ سینمای ایران در اسکار ۲۰۲۰، فیلمی دربارهٔ دختری به نام «فریده» است که چهل سال پیش در حرم امام رضا (ع) رها و بعد از انتقال به شیرخوارگاه، توسط زوجی هلندی به فرزندی گرفته میشود. آنها او را «نالین» نام گذاشته و همراه خود به کشور «هلند» میبرند. فریده در طول سالها، بهخاطر عدم تمایل خانواده و ترس خودش به ...
به بهانه حضور بینظیر و پررنگ بانوان در پنجمین جشنواره موسیقی نواحی استان کرمان
***
پنجمین جشنواره موسیقی نواحی استان کرمان در ۱۹ و ۲۰ شهریورماه در شهر بافت استان کرمان برگزار شد. موضوع جشنواره امسال ساز سرنا بود. سازی که در استان کرمان بیشترین اقبال را در بین سایر سازهای نواحی دارد. شاید ندانید در استان کرمان شش نمونه متفاوت سرنا استفاده میشود که چهار نمونه آن فقط در کرمان رایج است و در سایر استانها نظیر ندارد؛ مانند سرنای گِلی سبلوییه زرند که تنها سرنای گلی در جهان است و یا سرنای نرلاس مضاعف نرماشیر، سرنای نرلاس مناطقی مثل دهبکری، ...
هنر تمرین موسیقی
قسمت دوم
***
۴. روانشناسی انگیزشی و هیجانی
تمرین موسیقی تنها فعالیتی مکانیکی نیست، بلکه نیازمند انگیزه، پایداری و مدیریت هیجانات است. بدون انگیزۀ کافی، حتی بهترین برنامۀ تمرینی هم بیثمر خواهد بود. روانشناسی انگیزش نشان میدهد که چه عواملی نوازنده را به سمت تمرین مداوم و باکیفیت سوق میدهند.
• انگیزۀ درونی: این نوع انگیزه از عشق و علاقه به موسیقی سرچشمه میگیرد. نوازندهای که از خودِ یادگیری و نواختن لذت میبرد، تمرین را وظیفهای سنگین نمیبیند بلکه آن را تجربهای خوشایند میداند. انگیزۀ درونی پایدارترین و عمیقترین انگیزه است و کیفیت تمرین را افزایش میدهد.
• انگیزۀ بیرونی: عواملی مانند تشویق ...
آواز باران در کوچههای گیلان
***
بازگشت به گذشته و زنده کردن تاریخ نهتنها تلاشی برای شناخت ریشههاست، بلکه ضرورتی است برای فهمیدن آنچه امروز در اختیار داریم. فرهنگ، هنر و هر شعلهای که هنوز در دل جامعه روشن است، وامدار کسانی است که پیش از ما در پاسداری از آن کوشیدهاند. در میان این چهرههای ارزشمند، نام فهیمه اکبر درخشش ویژهای دارد؛ از نخستین زنان خوانندۀ ایران که در کنار شاعری و فعالیتهای اجتماعی، در حفظ و اشاعۀ ترانههای محلی و فرهنگ گیلانی نقشی بیبدیل ایفا کرد. او ترانههای گیلکی را با الهام از سبک شانسوهای اروپایی میخواند و در روزهای ...
طی سالهای گذشته، ترکیب سیاستهای مدیریتی اشتباه و تصمیمگیریهای غلط و بعضاً کجفهمیهای رایج در نهادهای بالادستی، باعث ازهمپاشیدن ساختار قانونی انجمن هنرهای نمایشی استان شده، و این موضوع بهظاهر بیاهمیت ارتباط هنرمندان جامعه با ساختار تصمیمگیری یعنی دولت و ساختار حاکمیت را قطع کرده است. بعد از کشوقوسهای فراوان و گذشت سالهای متمادی، اکنون با وضعیتی آشفته روبرو هستیم، از طرفی ذینفعانی در این میان سر بر آوردند که به شکل مستقیم و غیرمستقیم از این آشفتگی بهرهها بردهاند و میبرند، و از طرف دیگر با خیل عظیم هنرمندانی روبروییم که در نبود ساختارهای مدیریتی صنفی و تشکیلاتی ...
دادخواهی
جناب آقای یدالله آقاعباسی
با درود و ارادت خدمت شما
استاد ارجمند بیشک شناخت و آگاهی شما از موقعیتی که اکنون افراد فعال در زمینه هنر نمایش با آن روبرو هستند از اینجانب بیشتر است. سخنان جنابعالی در نشست هنرمندان استان کرمان با وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی انگیزه من شد تا این نامه را خطاب به شما بنویسم.
در ابتدا باید اشاره کنم که دغدغه رشد و شکوفایی هنر نمایش در درون من زنده است هرچند که سالهاست در اثر کجاندیشی و کینهورزی برخی ناگزیر به کنارهگیری از صحنه تئاتر و حضور مطالبهگرانه در فعالیتهای صنفی هنرمندان نمایش شدهام در حقیقت کنار ...
دوست ارجمند آقای عبدالرضا قراری
رنجنامه شما را خواندم و بر آنچه نوشتهاید تأسف خوردم. گوشهگیری خودخواسته شما نیز مایه تأسف من است. شما در دوران تصدی خود ثابت کردید که دلسوز هنر و تئاتر هستید و من مطمئنم که این دستکشیدن موقتی است. امیدوارم به زودی، هم از نظر روال زندگی و هم از نظر شرایط کاری به صحنه برگردید و این آرزوی من برای هر کسی است که این توانایی و تجربه را دارد. به گمان من دستاوردهایی که برشمردید مثل ایجاد فضای مشارکت، تشکیل هیئت شانزده نفره در سطح استان، تعریف فصل تئاتری و برگزاری آن، جذب منابع ...
یادداشت
چقدر پرشکوه و بالنده است لقب «دارالامان» که گوشهای از غنای طبیعی و ارزشهای معنوی و اخلاقی این کهن دیار را به تصویر میکشد، گویی روایت «الاسماء تنزل من السماء» برای دارالامان کرمان نازل شده است. سرزمینی که هزاران سال پیش از ظهور اسلام، به پیشباز این کلام نبوی رفت که: «نعمتان مجهولتان، الصحت و الامان»۱، این نام مقدس، آنچنان دلرباست که برخی کشورهای همسایه بر آن شدند تا دارالامانی در دیار خود برپا کنند، آنگونه در سال ۱۹۲۰ میلادی، «شاه امانالله خان»، پادشاه افغانستان در جنوب غربی شهر کابل، برای ساخت پایتخت جدید این کشور، مکانی به نام «دارالامان» ...
روایت ۱۵۰ سال شکوفایی مدرسه البرز تهران
***
ظهور و گسترش آموزش نوین در ایران، پدیدهای چندوجهی است که یکی از ریشههای آن به اواسط سدۀ سیزدهم هجری شمسی بازمیگردد. این تحول، حاصل تلاقی جریانهای اصلاحی داخلی، نیازهای جامعۀ رو به تغییر ایران و همچنین تأثیرات و تعاملات فزاینده با دنیای غرب بود.۱
در این راستا، در سال ۱۲۸۸ ق. (۱۲۵۰ ش/ ۱۸۷۱ م.) - در بیست و چهارمین سال سلطنت «ناصرالدینشاه قاجار» - ایران شاهد ورود گروهی فرهنگی از آمریکا بود که ریاست آن بر عهدۀ «جیمز باست» بود. او یکی از مبلغان «پرسبیتری»۲ بود که به تهران آمد و فعالیتهای آموزشی ...
از وطن نوشتن کار سادهای نیست... کار سادهای نیست چون تو نمیدانی در مورد زخمهای بزرگی که وطن بر پیکر خود دیده است چه بنویسی و چگونه بنویسی... تمام ماجرای وطن عاشق بودن و دوست داشتنش نیست چرا که این دوست داشتن تنها بخشی از همه احساسی است که به وطن داریم. وطنی که بارها و بارها مورد تهاجم قرار گرفته و بخشهایی از آن را بردهاند و جدا کردهاند و زخمهای عمیق بر آن زدهاند.
وطنی که زیر سیطره حکام ناتوان از حکمرانیِ درست، آسیبها دیده و مردمانش رنجها کشیدهاند. وطنی که مردمانش میراثدار دردهای بسیارند و زمینش با ...
مادر غمخوار و داغدیده
***
مرحوم احسان یارشاطر بنیانگذار و سرویراستار دانشنامه ایرانیکا، بنیانگذار مرکز مطالعات ایرانشناسی، و استاد بازنشسته مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیا گفته بود: وطن برای من جایی است که بتوان برای ایران کار کرد،نوشت، منتشر کرد و فرهنگ ایران را بهتر شناساند... وقتی که در واپسین مصاحبه در غربت از او پرسیده شد که هیچوقت دلتان برای ایران تنگ میشود؟ در جواب گفت که وطن بیش از آن که خاک و کوه و رود و صخره و ساختمان باشد برای من زبان و ادبیات فارسی است و من این گونه هیچوقت از وطن دور نبودهام... در فرهنگ دهخدا ...
وطن نهتنها خاک زیر پای ماست و نه مرزهای ترسیم شده روی نقشهها. بلکه نفس صبحهای کودکی است، زمانی که هوا عطر نان پخته شده در حیاطهای پنهان را با خود حمل میکند. این پژواک لالاییهایی است که مادران خسته زمزمه میکنند و خنده دوستانی است که در خیابانهای غبارآلود به دنبال رویاها هستند.
وطن در قلب زندگی میکند. در هر خاطره، هر زخم، هر امیدی دوخته شده است. حتی وقتی دور هستیم، صدایش در سکوت شب ما را فرا میخواند - نرم، مداوم، مانند دعایی که نمیتوانیم فراموش کنیم.
وطن هم لطیف است و هم قوی. ما را با آغوش کوهها ...
پیرارسال نِزیکا عید خود مادِر و خوارَم رفتیم به طِلِبون دختِرِ کل اکبر همسایهمون. مَ خودم از جِلوتِرا لیلا رِ دیده و یه دل نه صد دل عاشقش شِدِه بودم. یه دُختو نِجیب و سَر به خونهای بود. تو کوچه وخیابونشم سنگین، رنگین بود و... خلاصه همه خوبیایی که یه زِنِ زندگی میبا دُشته باشه دُش. شِبِ طِلِبون بعد از ای که یه خوردویی نِشِستیم نصرت خانم زِنِ کلاکبر دختِرِشِ صدا کِرد واونم بعد از یه دَقویی خود یه قَب سینی چایی اومد وِتو.
او نِگا وَر _مَ ... مَ _نِگا وَر او ... اونگا وَر م مَ نگا وَر او ...
ایقَ جیم جِرَق مَکُن، وَرجِکیدَم
این قدر سر و صدا نکن، ترسیم
یِه اَشکو آبِ دِگِهیی تِه ای شِلِه زَردا بِریزِن. اَ بَس شیرینَن وام زَد.
یککم آب دیگر به این شلهزردها اضافه کنید. از بس شیرینند ریام سوخت
دیرو پَسین یِه نَر گِدایِ، نَر چماقِ، نَر قلَندِرِ وَمناکی ناگِرِفتونِه اَ تِه سینَم اومَد بِه دَر. وَر خاطِری هِچی وِشِش نِدادَم، اوی بِه مَ گُف ناخون خُش!
دیروز عصر یک گدای قوی بنیه، گردن کلفت، ترسناک، مفتخوری ناگهانی جلویم ظاهر شد. چون چیزی به او ندادم، فکرش را بکنید، به من گفت خسیس ناخون خشک!
اَی مَ بِه مُختِ ای لِندِرِ، بیعارِ، خوابویِ وخو رَفتِه، گُذُشته ...
روزی که روزت بود، پنج من خِل و پوزت بود
روزی که روزت بود پَمَ خِل و پوزت بود. (روزی که روزگار قدرت و جوانی تو بود، همیشه مقدار زیادی آب از بینیات روان بود و تو حتی قدرت تمیز کردن آن را نداشتی!)
این زبانزد ازجمله مثلهای فرهنگ عامیانه و ادبیات نانوشتۀ مردم کرمان است که قدمت زیادی دارد. از این ضربالمثل هنگامی استفاده میشود که مردی سالخورده و کهنسال پس از ۶۰ - ۵۰ سال زندگی با همسرش، تصمیم به جدایی از او و ازدواج مجدد میگیرد. در چنین حالتی، ممکن است همسرش یا دیگران - به شوخی یا جدی ...