https://srmshq.ir/coaj46
«فرش» و «فرشبافی» به عنوان یک موضوع تاریخی در بسیاری از اسناد شرعی و عرفی تجلی یافته است و به تعبیری، موضوع و مضمون اصلی یا فرعی بسیاری از اسناد تاریخی راجع به این مقوله بوده است، پیرو همین موضوع، «اجیرنامههای بافت» نیز به عنوان یکی از اسناد شرعی و قضایی محسوب میگردد، در این راستا، بخش تاریخ این شماره مجله را اختصاص به این موضوع و پژوهش ارزندۀ آقای «سجاد نوروزی» داده که در نوع خود بکر و برای اولین بار در ایران، مطرح و منتشر میگردد.
شایان ذکر است، «سجاد نوروزی» دانشجوی ممتاز رشته تاریخ گرایش اسناد و مدارک آرشیوی نسخهشناسی دانشگاه تهران - و فارغالتحصیل این دانشگاه با معدل ۱۸ و نمره پایاننامه ۵/۱۹ - است. وی که سابقۀ فهرستنویسی اسناد تاریخی در مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران را نیز دارد، افزون بر که «مؤسس و مدیر سامانۀ مطالعاتی اسناد و نسخ خطی ایران» (سمان) و از سندپژوهان مطرح است، در عرصه پژوهش و تحقیق، فعالیتهای شایانی نموده است که در این رابطه میتوان از تألیف و انتشار کتابهای: «سندشناخت، پژوهشنامۀ سندشناسی اسناد فرش ایران»، «پژوهشی در اسناد فرش ایران»، «پژوهشی در تاریخ فرش و فرشبافی ایران» و «پژوهشی در تاریخ رنگرزی ایران» (در دست چاپ) و مقالات متعدد۱ نام برد.
دبیر بخش تاریخ
تاریخ مستند فرش و فرشبافی در ایران متکی بر اسناد و مدارک آرشیوی به عنوان منابع دستاول تاریخی است. بنا بر تقسیمبندی رایج در میان سندشناسان اسناد تاریخی به دو دستۀ اسناد شرعی و قضایی و اسناد عرفی تقسیم میشوند. سندشناسی موضوعی گرایشی جدید در این میان است که متکی بر بررسی ساختار شکلی و متنی اسناد به اعتبار موضوع آنهاست. بهعبارت دیگر، در سندشناسی موضوعی سند بما هو سند به اعتبار موضوع، مضمون و محتوا مورد بررسی و پژوهش قرار میگیرد. در راستای سندشناسی موضوعی، اجیرنامههای بافت، اسناد شرعی و قضایی هستند که مناسبات سازمان فرشبافی در ایران عصر قاجاریه شامل روابط و مناسبات میان فرشبافان و مقاطعهکاران، دستمزد قالیبافان، وضعیت اقتصادی و اجتماعی قالیبافان و... را بهخوبی نشان میدهند.
ساختارشناسی شکلی و متنی اجیرنامههای بافت به عنوان فرشنامه در این جستار مورد بررسی و پژوهش قرار گرفته است. حاصل نتایج بررسی اجیرنامه نشان میدهد که اجیرنامهها از لحاظ سندآرایی فاقد هرگونه عناصر و آرایههای تزئینی بودند. محتوای اجیرنامهها معمولاً در ذیل اسناد «میاننوشت» قرار میگیرد. ساختار شکلی و متنی اجیرنامهها از الگوها و کلیشههای خاصی برخوردار است؛ و فرش و فرشبافی در اجیرنامهها بهعنوان یک نوع فرشنامه در موارد متعددی با توجه به کانونهای سندنویسی و سندپردازی چون کرمان، رونق و رواج قالیبافی در کانونهای فرشبافی و...تجلی یافته است.
سندشناسی موضوعی به عنوان یکی از گرایشهای جدید سندشناسی فارسی عبارت است از: بررسی سند بما هو سند به اعتبار موضوع، مضمون و محتوای اسناد. در سندشناسی موضوعی مجموعۀ اسناد با موضوع مشترک و یکسان پیرامون یک موضوع گردآوری، طبقهبندی، ساماندهی، معرفی، بررسی و تجزیهوتحلیل میشوند.
فرش و فرشبافی به عنوان یک موضوع تاریخی در بسیاری از اسناد شرعی و عرفی تجلی یافته است. به عبارت دیگر، موضوع و مضمون اصلی یا فرعی بسیاری از اسناد تاریخی راجع به فرش و فرشبافی بوده است.
اجیرنامههای بافت به عنوان یکی از اسناد شرعی و قضایی که بیشتر متعلق به طبقۀ فرودستان بودند، روابط و مناسبات سازمان فرشبافی در عصر قاجاریه شامل سازمان اقتصادی و اجتماعی قالیبافان، نظام پرداخت دستمزدها، حقوق مادی و معنوی فرشبافان، سازمان مقاطعهکاری، تعهدات و خدمات متقابل فرشبافان و مقاطعهکاران و... را نشان میدهد.
به عبارت دیگر، از لابهلای سطور رنگپریدۀ اسناد تاریخی میتوان تاریخ ایران را به قول مرحوم «ایرج افشار» از نو نوشت؛ بنابراین، بسیاری از ابعاد و زوایای تاریک تاریخ فرش و فرشبافی در ایران از لابهلای سطور رنگپریدۀ اسناد قابل بررسی و تحقیق است؛ و بسیاری از موارد و موضوعاتی که در اسناد تاریخی تجلی یافته است، هرگز در هیچ منبع رسمی یافت نمیشود، موضوعی که از آن به «تاریخ پنهان» تعبیر میشود.
آنچه در این جستار صورت گرفته است، بررسی سند بما هو سند یا آن چیزی است که از آن به عنوان «تاریخنگاری اسنادی»، «پژوهشهای اسنادی»، «بررسیهای اسنادی» تعبیر میشود. به عبارت دیگر، تفاوت روششناسی این پژوهش با سایر تاریخنگاریهای متکی بر اسناد این است که این پژوهش دست به سندشناسی موضوعی زده است و از دل آگاهیهای سندشناسی، اطلاعات جدیدی دربارۀ سازمان فرشبافی در عصر قاجاریه ارائه داده است.
ساختار کلی مقاله چنین است که در ابتدا اجیرنامه در لغت و اصطلاح تعریف شده است. سپس ارکان اجیرنامه مشخص گردیده است. مفهومشناسی تاریخی و تاریخشناسی اجیرنامه مورد بررسی قرار گرفته است. ساختار شکلی و متنی سند اجیرنامه بررسی شده است و سرانجام نقش و جایگاه فرش و فرشبافی در سند اجیرنامه مورد بررسی قرار گرفته است.
سَوَّدَهُ عبده الراجی و منتظر المهدی (عج) فی یوم السبت الرابع و العشر شهر محرمالحرام سنۀ ۱۴۴۷ بدارالخلافۀ طهران.
اجیرنامه در لغت
اجیر در لغت به معنای مزدور، کارگر مزدور، دریافتکنندۀ دستمزد، پیشیار، مزدبگیر، شخصی که انجام عملی را در برابر مزدی متعهد شود.۴ اجارهدهندۀ خویش برای خدمات، به کسی که خود را برای انجام کاری مانند بنّایی، خیاطی، قالیبافی و... اجاره دهد، اجیر گفته میشود. این عنوان به اجارۀ اعمال اختصاص دارد، اجیر به دو دستۀ اجیر خاص و اجیر عام (خاص و مشترک)۵ تقسیم میشود.۶
اجارهکننده، کسی که دیگری را در مقابل مزد معینی اجاره میکند. «مستأجر»، اجاره شده،کسی که مورد اجاره واقع میشود، «اجیر» و دستمزد اجیری را «اجرت» مینامند.
اجیر و اجیرنامه در اصطلاح
اجیرنامه، عهدنامهای است که به موجب آن کار کسی بهمدت معینی خریداری میشود.۷ از منظر گونهشناسی اسنادی، اجیرنامه را میتوان ذیل «اجارهنامه» یا «مقاطعهنامه» قرار داد که به موجب آن شخصی که قابلیت انجام کاری را داشته، بدان منظور اجیر شده است.۸
اجیرنامه در تعریفی دیگر، نامه یا پیمانی مبنی بر استخدام یا به کار گماردن کسی برای انجام کاری است. کسی که نیروی کار خود را به اجاره میدهد، «اجیر» مینامند.۹
اجیرنامهها براساس سلسلهمراتب اسنادی و طبقهبندی اسناد، به عنوان گونهای خاص و کمبسامد از اسناد اجتماعی و مردمی، از منظر موضوع، متن، رجالشناسی شخصیتهای مؤثر در پیدایش و تولید سند، نوعی سند اجتماعی و مردمی محسوب میشوند.
از منظر وابستگی مکانی تنظیم و پیدایش سند، قالب و کلیشههای متننویسی، شخصیت محرّر، زبان و ادبیات معیار، وقوع صیغۀ عقد و ... در ذیل اسناد شرعی و قضایی قرار میگیرند. اجیرنامههای مورد بررسی در این پژوهش که از منظر موضوعی و محتوایی راجع به فرش و فرشبافی در ایران بوده و مناسبات و ساختار تولید و بافت را نشان میدهند، در ذیل عناوین کلی «فرشنامه» و «اسناد فرش» قرار میگیرند.
بنابراین، اجیرنامهها را به سه اعتبار میتوان رتبهبندی و طبقهبندی کرد:
الف) به اعتبار طبقات اجتماعی و شخصیتشناسی اسناد، اجیرنامه را میتوان نوعی اسناد اجتماعی و مردمی دانست.
ب) به اعتبار گونهشناسی (مأخذ و ریشۀ سند)، اجیرنامه از باب اجاره و یکی از انواع شرعیات (اسناد شرعی و قضایی) محسوب میشود.
ج) به اعتبار موضوعات و مضامین، اجیرنامه و اهمیت آن در تاریخشناسی و تاریخنگاری فرش دستباف، اجیرنامه یکی از مهمترین اسناد شرعی در زمینۀ تاریخ فرش و فرشبافی در ایران است و نوعی فرشنامه است که نشاندهندۀ رابطۀ میان طبقۀ اجتماعی قالیبافان با کارگاهداران و تجّار قالیباف است.
اجیرنامهها دارای موضوعات و مضامین متفاوتی چون شیردادن بچه توسط مادر مُطلّقه۱۰، بنّایی۱۱، حمل نعش (جنازۀ) اموات به اماکن متبرکه۱۲، لایروبی قنوات۱۳، اشتغال در امر تجارت۱۴، استخدام کُلفَت برای انجام کارهای منزل۱۵، بافندگی قبا۱۶، انجام فرایض دینی (نماز و روزه)۱۷، قالیبافی و فرشبافی۱۸، ساربانی، شترچرانی و سفرکشی۱۹، زیارت عتبات۲۰، کشیدن جلو[ی] کجاوه از دارالخلافه تا ارض اقدس۲۱ و ... میباشند.
تقسیمبندی زیر از اجیرنامهها، براساس نمونۀ اسناد پژوهش صورت گرفته است. با مطالعه بر روی سایر اسناد میتوان دامنۀ موضوعی این اسناد را گسترش داد؛ زیرا به تناسب دورۀ تاریخی، نیاز اجتماعی و ... دربارۀ موضوعات مختلفی اجیرنامه وجود دارد. با توجه به پراکندگی و کمبسامدی نمونۀ اسناد اجیرنامه و موضوعات مختلف پیرامون آن، نمیتوان صرفاً قائل به تقسیمبندی زیر بود.
مضامین و موضوعات اجیرنامهها در ذیل هفت عنوان کلی، قابل بررسی و طبقهبندی هستند:
۱. دینی و مذهبی: اجیر کردن متولّیان امور دینی در قالب وکالت شخص به روحانی منطقه، جهت عزیمت به مکه و انجام اعمال و مناسک حج و زیارت عتبات مقدسه۲۲ به جای وی.
یا وکالت فرد به حج فروش جهت تضمین سفر به اماکن مذهبی. مثلاً، اجیرنامه تعدادی از کارکنان آستان قدس رضوی جهت خدمت در حرم مطهر۲۳.
۲. کشاورزی و باغبانی: استخدام اجیر بهمنظور باغداری، باغبانی، تنظیف جوی املاک، احیای زمینهای بایر، سبزیکاری، گُلکاری، کاشت نهال، کُوتبندی، دشتبانی و پیشهدانی؛ مانند، باغبانی باغ صبا۲۴.
۳. بنّایی و ساختمانی: بهکارگیری اجیر برای ساخت اماکن و ابنیه مانند، حصار، قلعه و برج۲۵.
۴. پارچهبافی و قالیبافی: اجیر کردن افراد نابالغ و جوانان، به مدت طولانی از چهارده ماه تا سه سال در کارگاههای شَعربافی یا قالیبافی.
۵. ترابری: اجیر کردن حیوانات بهویژه شتر در حمل و نقل کالا و درشکهرانی۲۶.
۶. مشاغل و اصناف متفرقه: به اجیری رفتن اشخاص در مشاغل قنّادی، نجّاری و کفاشی۲۷.
۷. اجیرنامههای دیگر با موضوعات مختلف چون تعلیم و تربیت، مانند اجیرنامه در خصوص اجیر شدن محمدصادق رشتی توسط افتخارالسلطنه برای درس و مشقهای آقا ابوالحسنخان۲۸ و اجرتنامۀ نصیرالدوله حسینخان که نفس نفیس خود را بهمدت یک سال اجیر حاجی محمود نموده است۲۹.
ساختارشناسی شکلی و متنی اجیرنامه
در این پژوهش، اجیرنامهها با عناوینی چون اجیرنامه، اجرتنامه و اجیرنامچه که دربارۀ موضوع فرش و فرشبافی به رشتۀ تحریر درآمدند، مورد بررسی قرار میگیرند.
تفاوت میان دو پسوند «-ه» و «چه» در پایان اجیرنامه و اجیرنامچه بهدرستی روشن نیست، بنا بر اعتقاد نگارنده، این موضوع میتواند ناشی از موارد زیر باشد:
- سبک نگارش اسناد در هر منطقۀ جغرافیایی و کانونهای سندنویسی و سندپردازی
- علل زبانشناسی و زبانشناختی
- اصطلاحات واژگانی خاص برای هر نوع سند
- تفاوتهای ناشی از تلفظهای آوایی
- متن و ساختار شکلی و محتوایی سند
- رتبهشناسی و شناخت مراتب خاطب و مخاطب
- طول نوشتاری متن
- حرمتگذاری
- آداب کتابت و تحریر اسناد
- اعتقادات و باورهای قدیمه.
تاریخشناسی و مفهومشناسی تاریخی اجیرنامه
ریشۀ مفهومشناسی تاریخی اجیر به معنای اجیر شدن برای کار معینی به ایران باستان و در ارتباط با امور نظامی چون سپاه و سربازگیری بازمیگردد. ازجمله زمانی که بعضی از حاکمان اسکندر قشونی برای خود از سپاهیان اجیر تشکیل داده و دست به تعدیات گوناگون میزدند۳۰.
مدارک و شواهد پراکندهای از قدمت اجیر کردن و اجیری به منظور انجام کارهای مختلف در دوران اسلامی وجود دارد.
بنا بر روایت «بلاذری»، سعد بن ابیوقاص بنا بر خواستۀ دهقانان انبار مبنی بر کندن نهری از رود فرات برای آبیاری کشتزارهایشان، دستور میدهد از هر سو کارگرانی برای کندن آن نهر اجیر شوند و آن کار را از پیش بردند۳۱.
مفهوم اجیر معادل استخدام، به کار گماردن، به اجاره گرفتن فردی برای انجام کار معینی بوده است. معمولاً در حوزۀ مفهوم اجیر، نسبت طرفین اسنادی فرادست و فرودست، بالا و پایین و ارباب و رعیت بوده است؛ یعنی ارباب یک رعیت را برای انجام کار معینی اجیر میکرده است؛ مانند: «پدرم حال مردم را که شنید از شاگردان گالزفسکی، راتولد نامی را به سالی دو هزار تومان اجیر کرد»۳۲.
مفهومشناسی تاریخی اجیر معانی منفی چون «مزدور»، «خودفروخته»، «مزدبگیر» و... را داشته است؛ اما در عرف سندشناسی فارسی، اجیر از ریشۀ اجاره به فرد یا افرادی (کارگرانی) گفته میشود که برای انجام امور شرعی و عرفی در مقابل دستمزد و مبلغ معینی به خدمت گرفته میشوند. اجیر معادل استخدام یا بهکارگیری فردی جهت انجام امری معینی را گویند.
اجیرنامه ازجمله عقود شرعی و اسناد مدتدار بوده است که در مدتزمانی معینی و معمولاً به مدت یک سال هجری یا قمری تحریر میشده است.۳۳
مبلغ یا همان اجرت اجیرنامه معمولاً در دو یا چند قسط به تناسب پیشرفت کار و رضایت مستأجر پرداخت میشد. همچنین اجرت در بیشتر موارد نقدی بود اما گاهی لباس و خوراک هم قسمتی از مبلغ اجیرنامه را تشکیل میداد.
ازجمله ارکان و اجزای ساختار اجیرنامهها شروط ضمن عقد است. شروط ضمن عقد در اجیرنامه شامل مواردی چون نحوۀ پرداخت اجرت، شرح وظایف اجیر، شرح وظایف و تعهدات مستأجر، مدت عقد و سایر موارد بوده است.۳۴
کلیشههای متننویسی در اجیرنامهها و عبارت نشانه یا آیه که نشاندهندۀ نوع سند است، معمولاً در سطر اول و با کلیشههایی چون «به اجیر شرعی داد»، «اجیر شرعی شده است، «اجیر شرعی نمود» و «اجیر شرعی شدهام»، «به اجاره داد» و... نگارش یافته است.۳۵
همانطور که پیشتر هم بیان شد، اجیرنامهها بهمنظور انجام امور شرعی و عرفی در دورۀ قاجاریه نگارش یافتند: سربازگیری و سپاهیگری۳۶، حفاظت و نگهبانی، باغبانی، قتل و کشتار افراد۳۷، سوزاندن و آتش کردن یک باب حمام۳۸، جهت صوم و صلوۀ۳۹، استخدام دایه و حضانت دختر۴۰، حمل جنازه به نجف اشرف۴۱، اجیر کردن منشی۴۲، اجیر نمودن قاری جهت تلاوت قرآن مجید۴۳، اجیر کردن سربازان و سلحشوران برای خدمت۴۴، اجیر نموندن حیوانات (خر و الاغ) برای حمل آرد)۴۵.
ازجمله موارد و موضوعات اجیرنامهها در ارتباط با حوزۀ فرش و فرشبافی است. اجیرنامهها بهعنوان یکی از اسناد شرعی شرح قرارداد میان قالیبافان و مقاطعهکاران بودند. بهعبارت دیگر، پیمانکاران و مقاطعهکاران فرش دستباف با انعقاد عقد شرعی اجیرنامه، قالیبافان را برای مدت معینی در مقابل شروط معین به استخدام خود درمیآوردند.
برای مثال «میرزا طروس ارمنی» نمایندۀ یکی از تجارتخانههای دولت انگلیس، سی نفر قالیباف زن و مرد را از سلطانآباد اجیر کرده بود و بدون اطلاع کارگزاری، آنان را بهعنوان زیارت عتبات عالیات و برای تأسیس کارگاههای قالیبافی از راه بغداد به هندوستان اعزام کرده بود.۴۶
روایت دالمانی دربارۀ وضعیت، اجرت و مزد قالیبافان جالبتوجه است:
«اساساً قالیبافی کار زنان و دختران است. زنان فقیر با اجرت بسیار قلیلی از صبح تا شب در کارخانه کار میکنند؛ و دختران کوچک هم در زیردست مادران کار میکنند تا استاد شوند و بهنوبۀ خود اجرتی بگیرند. گاهی هم صاحبان کارخانهها زنان یا کودکان را سالیانه اجیر میکنند تا ساعات زیادتری برای آنها کار کنند.
فرشبافی صنعت شریفی محسوب میشود؛ و گاهی میشود که زنان بزرگان هم در خانههای خود دستگاهی دارند و با رغبت قالی یا قالیچهای با دست خود میبافند. اکنون که تجارت فرش اهمیت پیدا کرده است، مردان و پسران هم فرشبافی میکنند.
زنان قبایل محتاج به تعلیم نیستند و اصول فرشبافی را در خاطر دارند و ممکن نیست در کار خود اشتباهی بکنند؛ اما در کارخانههایی که چندین کارگر از روی نقشههای مخصوصی کار میکنند، همیشه یک نفر نقشه را به دست گرفته و با آواز قسمتهای الوان را به آنها خاطرنشان میسازد تا نخ رنگین لازم را به کار برند.
اجرت کارگران فرشباف در همهجا یکسان نیست و بهطور کلی بسیار کم است و کارگر با سختی امرارمعاش میکند. در بعضی ایالات مانند کرمان مجبورند که در کارخانههای زیرزمینی کار کنند؛ زیرا که هوای روی زمین خشک است و نخها را شکننده میکند و بهکار بردن آنها مشکل میشود. البته کار کردن در کارخانههای زیرزمین مخالف بهداشت است و غالباً کارگران به امراض خطرناکی مبتلا میگردند»۴۷
در سالهای (۱۹۰۵ - ۱۹۰۶ م.) در تبریز صنعت قالیبافی به ابتکار بخش خصوصی آذربایجان دایر شده بود. در حدود یکصد کارخانۀ بزرگ و کوچک و ۱۲۰۰ دستگاه قالیبافی در تبریز وجود داشت. جمعاً دههزار نفر از این حرفه در تبریز نان میخوردند و محل استقرار آنها در شهر و در بیستوهشت نقطۀ عمدۀ تبریز بود.
در میان کارخانههای قالیبافی تبریز، چهار کارخانه از همه معروفتر بودند؛ بزرگترین کارخانهها در سال )۱۸۸۸ م.) توسط تاتاری اهالی «یلیزاوتپول» موسوم به «بابا محمداوف گنجهای» در محلۀ «نوبر» تأسیس گردید که دو طراح و رسام وی از روی انتشارات «موزۀ بازرگانی وین» طرحهای قدیمی را برای بافت مجدد تهیه و آماده میکردند.
ششصد کارگر در کارگاههایی که به یک قسمت داخلی باز میشد، مشغول به کار بودند. در این کارگاهها در اتاقهای درازی پنجاه دستگاه قالیبافی را به صورت عمودی کار گذاشته بودند.
هرچه کار بافت قالی پیش میرفت، کارگرانی که روی تختههای درازی نشسته بودند، آن تختهها را بالاتر میبردند.
کارگران پسربچه بوده و برای بافتن هر قطعه قالی، به طور متوسط هشت یا نه کارگر باید کار میکرد. عدۀ کارگران موردنیاز برای بافتن قالیهای بسیار بزرگ تا ۱۵ نفر نیز میرسید. بچهها از روی نقشههایی که بالای هر دستگاه نصب شده بود، دقیقاً مطابق هر گره، گره میانداختند و هماهنگ با حرکت دستها، آهنگ خاصی را زمزمه میکردند.
«بعد از دو سیاه، چار قرمز، بعد از یه سیاه، بذار سه تا زرد...» بهطوری که سرتاسر کارگاه چون لانۀ زنبور پر از وزوز و زمزمۀ کودکان میشد، کارگران خردسال در تبریز ماهی سه تا هفت تومان و سرکارگرها از ده تا سی تومان اجرت میگرفتند۴۸.
روایت «ریچاردز» از وضعیت کارگاههای قالیبافی کرمان جالبتوجه است؛ وی کرمان را شهری میداند که صنعت قالیبافی در آن رواج دارد و مردم کرمان را قالیباف میداند. پسران خردسال از شش تا دوازده سال بهترین بافندگان قالی در کرمان به شمار میروند، چون انگشتان آنها ظریف و چابک است.
وی وضعیت کارگاههای قالیبافی و پسران قالیباف کرمانی را اینچنین توصیف میکند:
«... مشاهدۀ سرعت و مهارت این کودکان خردسال که برای طرح انداختن، گوش به دستورهای استاد دارند و او با ترنم و تقریر شاگردان را راهنمایی میکند و آنان پیروی میکنند و میبافند، چنان اثری دارد که شخص تصور میکند، آنچه میبیند و میشنود در عالم رؤیا میبیند و میشنود. کارگاههای قالیبافی در کرمان و سلطانآباد که زنها به کار قالیبافی اشتغال دارند، با توجه به اصول بهداشتی تغییر کرده است»۴۹
برخی از مواد نظامنامۀ قالیبافی که به تاریخ (۱۹/ ۹/ ۱۳۰۰) در روزنامۀ ایران منتشر شده است، به اجیر کردن قالیبافان بدین شرح اختصاص دارد:
«۱. به هیچوجه اجباری در استخدام شاگردان منظور نشود و اجیرنامه به رضایت طرفین به عمل آید.
۲. استادان قالیباف اجیرنامهها را پس از مهر شدن در محضر شرع به کارگزاری و ادارۀ فواید عامه برای ثبت خواهند برد.
۳. اجرای مادۀ (۲) فوق نسبت به اجیرنامههای گذشته تا اول حمل ۱۳۰۱ موقوف خواهد بود.
۴. بهطور کلی کار برای شاگردان و کارگران که اجیر شدهاند در تمام فصول هشت ساعت خواهد بود و زیاده بر این برای اشخاصی که بهطور مقاطعه کار میکنند، جایز خواهد بود.
۵. پسر کمتر از هشت سال و دختر کمتر از ده سال نداشته باشد.
۶. استادانی که در قوه دارند، ساختمان کارخانههای خود را موافق حفظالصحه ترتیب داده و آنان که نمیتوانند حتیالقوه به دستوری که از طرف حافظالصحه داده میشود، رعایت خواهند کرد.
۷. ایام جمعه و قتل و اعیاد مذهبی و ملّی کارخانجات تعطیل خواهد بود.
۸. اجرت شاگرد را عجالۀ تا اول حمل ۱۳۰۱ که ترتیب قطعی داده میشود، صدیپنج اضافه خواهد داد.
۹. کارخانجات مردانه و زنانه از یکدیگر علیحده و مجری ترتیب داده خواهد شد.
۱۰. هیئت قالیباف متعهدند چنانچه برخلاف مواد فوق رفتار نمایند، مسئولیت و تعقیب واقع خواهند شد»۵۰
...
ادامه این مطلب را در شماره ۸۹ سرمشق مطالعه فرمایید.
دبیر بخش تاریخ
https://srmshq.ir/29bh8z
مناجات شاه رقیقالقلب!
«آقا محمدخان قاجار» - سرسلسلۀ قاجاریه - در سال ۱۲۰۹ ق (۱۷۹۵ م.)، احتمالاً هنگامی که پشت دروازههای شهر کرمان، مأیوس از نتیجۀ فال گرفتنهای متعدد با تخته، جهت فتح شهر و دستیابی بر «لطفعلیخان زند» (آخرین شاه زندیه)، بیصبرانه مترصد بروز اندک رخنه، کوچکترین فرصت و یا اهمالی از سوی کرمانیان بود، در مقام درد دل به «حاجی ابراهیمخان» (اعتمادالدوله)۱ گفته است:
«مكرر با حقتعالی مناجات و عرض حاجت كردهام! كه اگر كرمانیان را استحقاقی نیست مرا بر آن شهر ظفر مده، والا به قتلعام خواهم پرداخت؛ همانا گناهی كردهاند كه مرا در قتل آنان رحمتی در دل نیست! والا قسیالقلب نیستم!»
این جمله را «رضا قلیخان هدایت»۲ (۱۲۸۸ - ۱۲۱۵ ق) در کتاب «روضةالصفای ناصری» نقل کرده است و همانگونه که بیشک خوانندگان از واقعۀ حمله ددمنشانۀ «آقا محمدخان قاجار» به کرمان مطلع میباشند، مربوط به این رخداد است.
بهرغم آن که نگارنده با نظر و تحلیل برخی از محققین چون استاد بزرگوارم دکتر «زرگرینژاد»، آمار و ارقام ذکر شده توسط برخی از منابع در خصوص تعداد کشتهشدگان و رقم افرادی که در این واقعه کور شدهاند و یا میزان خسارت وارد آمده بر این دیار را اغراقآمیز و حتی غرضورزانه میدانند، موافقم و منشأ اغراق - به ویژه کور نمودن تعدادی زیادی از اهالی - را منبعث از روایت کینهتوزانۀ افرادی چون: «جان ملکم» و «سایکس» میدانم، اما همانگونه که دکتر «زرگرینژاد» منصفانه به این واقعیت در خصوص اقدامات جنایتکارانۀ «آقا محمدخان قاجار» نسبت به کرمان و کرمانیان نیز اشاره نمودهاند:
«قتل و تجاوز از هر کس و به هر تعداد نشان از سبعیت است. سبعیت خویی است حیوانی. سبع، سبع است، چه با یک قتل عمد و یک شکنجه و یک تجاوز به عنف، چه با هزاران هزار.»۳
لذا فارغ از تعداد و رقم کشتهشدگان و کور شدگان و ... از هر منظر اقدامات خان قجر را در کرمان مورد بررسی قرار دهیم، نتیجهای جز جنایت و قساوت نخواهیم یافت، بر این مدعا میتوان به چند منبع اشاره نمود: نخست این واقعه را از قلم یکی از مورخین مورد توجه و احترام شاهان قاجاریه، یعنی «محمدتقی سپهر» میخوانیم:
«... چون کار محاصره [شهر کرمان] به درازا کشید، آتش خشم شهریار [آقا محمدخان قاجار] زبانه زدن گرفت و فرمان داد تا به یورش آن قلعه را فرو گیرند ... ابطال رجال روز جمعۀ ۲۹ ربیعالاول ۱۲۰۹ ه- / ۲۶ نوامبر ۱۷۹۴ م.برفته، آنگاه که آفتاب بنشست روی به حصار نهادند. چندان که گلوله و احجار از برج و باره ببارید، دلیران لشکر را باك نبود و همچنان یکدل و یکجهت به بروج شهر عروج کردند و شهر را فروگرفتند و دست به قتل و اسر و نهب و غارت برگشادند ... و ۱۰۰۰ تن از جوانان تناور کرمان را به سرکردگی مرتضیقلی خان کرمانی مأمور طهران فرمودند و حکم داد تا دیوار حصار کرمان را با خاك پست کردند ...»۴
«محمد فتحالله ساروی»، مؤلف و شاعر دوره «آقا محمدخان قاجار» و «فتحعلیشاه» که کتاب تاریخ محمدی و یا احسنالتواریخ را بنا به توصیۀ «فتحعلیشاه قاجار» نگاشته، بیشک بهرغم آن مه اجبار به سانسور و تلطیف بسیاری از اقدامات را داشته، در مورد اقدامات لشکر آقا محمدخان با مردم و بهویژه زنان این ناحیه آورده است: «... القصه بعد از استیلا در نهب کرمانیه و قتل زندیه و منتسبان و دستیاران آنها دست و تیغ افراختند و پس از ارتکاب شنایع و قبایح و مناهی و فضایح پرداخته، حصون وجود محصنات و قصور ناموس دوشیزگان حورا منظر را چون قلعۀ دختر سافلها عالیها و زیر و زبر ساختند. نازنینان گشاده جبین ابرو کمان به دست تنگ چشمان ترکمان افتادند و ...»۵
یا در اولین منبع محلی که در دوره قاجاریه و به فرمان «ناصرالدینشاه قاجار» در کرمان نوشته شده است، نویسنده بهرغم تمامی محدودیتهایی که داشته و مجبور بوده به نحوی بنویسد که مبادا شاه وقت قجر از خواندن اقدامات جنایکارانه جدّش در کرمان رنجیدهخاطر نشود، سعی نموده در لفافه و به طور مختصر این چنین بنویسد:
«... تا این كه به قهر و غلبه شهر را تسخیر كردند - نعوذبالله من غضب السلطان الحلیم - امر به تاراج شهر [کرمان] فرمودند. سه شبانهروز غازیان نصرت نشان، از كند و كوب و رفت و روب نیاسودند. آتش غضب چنان ملتهب شده شعلهها افروخت كه خشك و تر این بلد در هم سوخت. اگر نه ابر رحمت آن حضرت آبی بر آن آتش میریخت، بنیاد هستی اهل شهر از تند باد حوادث با خاك برابر میگشت. بعد از سه شبانهروز عفو خطاپوش از قبایح اعمال آنها اغماض فرمود، بقیه در سایه امن و امان حضرت شاهی درآمدند ...»۶
«هنری پاتینجر» را میتوان اولین مأموران خارجی و اروپایی برشمرد که حدود ۱۶ سال بعد از واقعۀ حمله «آقا محمدخان قاجار» به کرمان، وارد این شهر شده و - افزون بر ذکر مشاهدۀ هرمی از سرهای مقتولین کرمان در بم به دستور آقا محمدخان قاجار۷ - در خصوص شهر کرمان نیز آورده است:
«... پس از آن که دو ثلث از نفرات و ساکنان شهر از بیغذایی و بیآبی به هلاکت رسیده بودند، بالاخره در شی دویم ژوئیه ۱۷۹۴ یکی از سرداران، به نام نجف قلیخان به علت وعده عفو و در برابر مبلغ معتنابهی رشوه حاضر شد که یک دسته از سربازان آغامحمدخان را از یکی از سنگرهایی که تحت حفاظت او بود وارد شهر کند ... شهر برای مدت سه ماه در اختیار غارتگریها و سفاکیهای یک ارتش مهاجم و شدیدالعمل گذاشته شده که با تصویب و اجازه فرماندهان خود با اهالی آن شهر موحشترین جنایات و شرارتهایی را که تا به حال نظیرش شنیده نشده است انجام دهند ...»۸
در منبع دیگری، از سبک عملکرد «آقا محمدخان قاجار» در شهر کرمان این گونه سخن به میان آمده است:
«... در این میانه آقا محمدخان با انتقامی که دربارۀ اهالی کرمان اجرا کرد، به شهرهای دیگر نشان داد که پناه دادن دشمن او چه عواقبی داشته است. وی امر داد تمام مردان شهر را به قتل برسانند یا کور کنند و زنان و بچهها را که در حدود بیست هزار تن بودند بهصورت اسیر به سربازان بدهند، وقتی که به فاتح سفاک خبر رسید که دشمناش دستگیر شد، به منع کشتاری که هم برای سیاست و هم به علت سفاکی صادر کرده بود، امرداد از آن پس انتقام سلطان خواجه تا حدی از مردم کرمان موقتاً متوجه رقیب پادشاهی او شد، شجاعت فوقالعادهای که از طرف این شهریار تیرهبخت ابراز شده بود و ثبات قدمی که وی در هر مورد بلا و مصیبت نشان داد ممکن بود ذره رحمی در سینه سربازی که خود طعم خصومت چشیده بود تولید کند ولی کمترین اثر رحمی در رویه فاتح قاجار مشهود نگردید، چشم دشمن مجروحش را از کاسه سر درآوردند. قساوتهای دیگری که دربارهاش روا داشتند فقط از دماغ یک سفاک وحشی مانند او امکان داشت. آقا محمدخان ابتدا ترجیح میداده است که حفظ استحضار از زندگی مشقتبار رقیب خود را همواره داشته باشد، پس لطفعلیخان را به تهران فرستاد و بعد از چندی او در آنجا بهوسیلۀ تیری که بارها در میدان نبرد نیز با آن مصادف شده بود اسیر چنگال مرگ شد ...»۹
مؤلف «تاریخ گیتیگشا» نیز با نثر ادبی، جنایات خان قجر را این گونه توصیف نموده است: «... هنگام طلوع صبح که قهرمان قهرآلود مهر به قصد انتقام از کنار طارم مینا فام، تیغ از نیام کشیده، به تابش تیغ آتش فروغ دامن افق را از خون شفق گلگون ساخت. حضرت آقا محمدخان تمامی سپاه را از خرد و بزرگ و تاجیک و ترک به نهب و اسر شهر کرمان رخصت داد. هنگامۀ شور محشر و آشوب فزع اکبر در میان خلق پدید آمده، مردان ایشان عرصۀ شمشیر آبدار و طفلان و نسوان ایشان به قید اسار گرفتار و اموال و اسباب بسیار به حیطۀ یغما درآمده، بر احدی ابقا نکردند و ابنیۀ رفیعه که طعنه بر قصور جنت میزد در دم از صدمۀ کنجکاوی لشکریان نقش عالیها سافلها پذیرفته و آه و نالۀ مجرم و بیگناه چون شعله و دود خشک و تر سر بر فلک کشیده. از ملتزمین رکاب آن حضرت هر چه در آن شب گرفتار نشده بودند و آنچه نیز در کرمان مانده، فرصت فرار نیافته بودند، جمعی کثیر را از چشم نابینا و جمعی غفیر را از عالم هستی روانۀ دیار فنا ساختند ... بالجمله حکم به تخریب بنیان قلعۀ کرمان و سایر قلاع آن سامان جاری گشته، مأمورین به انجام آن اقدام جستند.»۱۰
آن چه که از جمیع این روایات مشخص میگردد، نهایت قساوت و بیرحمی «آقا محمدخان قاجار» در حق شهر کرمان است. البته این که چرا «خان قاجار» در خصوص شهر کرمان، این همه بیرحمی به خرج داد، نظراتی گفته شده از جمله «زندهیاد باستانی پاریزی» معتقد است:
«...من برآنم كه همه این مظالم بدان جهت بر این شهر [كرمان] رفت كه زنان و كودكان شهر بر برج و باروها میآمدند و تصنیف «آقا محمدخانِ اخته...» را میخواندند. یادآوری این نقص عضوی كه منشأ همه سركوفتگیها و عقدههای روانی آقا محمدخان بود، آن هم از زبان دختران و زنان و پسران و آن نیز در حضور لشكریانش، چنان آتش كینه را در دلش شعله در ساخته بود كه پس از فتح، همه انتقام خود را از دریچه هتك ناموس مخالفین نگریست...».۱۱
به هر تقدیر، بیشک آنقدر جنایات «آقا محمدخان قاجار» در کرمان غیرقابلانکار بوده که بعدها - افزون بر آنکه «فتحعلیشاه» از ترس تجزیه شدن بخشهایی از ایالت کرمان و مکران از ایران و دلجویی از اهالی کرمان و ... پسرعمویش «ابراهیمخان ظهیرالدوله» را جهت عمران کرمان و زدودن جنایات عمویش به کرمان مأمور ساخت - بعدها نویسندگان و صاحبنظران قاجاریه نیز سعی در کمرنگ کردن این واقعه و یا توجیه آن داشتهاند، از جمله «رضا قلیخان هدایت» که در ذکر شهادت و بیان خصایل نیکوی «شهید اول قاجاریه»۱۲، یعنی «آقا محمدخان قاجار» آورده است که او به «ابراهیمخان» گفته است: «مكرر با حقتعالی مناجات و عرض حاجت كردهام! كه اگر كرمانیان را استحقاقی نیست مرا بر آن شهر ظفرمده، والا به قتلعام خواهم پرداخت؛ همانا گناهی كردهاند كه مرا در قتل آنان رحمتی در دل نیست! والا قسیالقلب نیستم!»؛ به نوعی اقدامات خشونتآمیز خود در کرمان را توجیه نموده و به نوعی ادعای مشیت الهی و دخالت خداوند در تصمیماتش را مطرح نماید. در واقعاین سخن نشاندهندۀ این است که «آقا محمدخان قاجار»، با وجود خشونتهای بیرحمانه، خود را در جایگاهی میدید که اقداماتش مورد تأیید و حتی هدایت الهی قرار دارد و به تعبیری، این جمله به نوعی تلاش او برای توجیه اعمال خود از طریق ارادۀ الهی است.
البته میتوان این احتمال را نیز داد که این جمله، ساختهوپرداختۀ خود ««رضا قلیخان هدایت» نیز باشد. چرا که نخست او علاوه بر این که توانسته بود با سرودن شعری در وصف «فتحعلیشاه قاجار»، مورد توجه و عنایت خاص جانشین «آقا محمدخان قاجار» قرار گرفته و بدین واسطه، لقب «خانی» و امیرالشعرایی را نیز دریافت نماید، شاید در همین راستا با برجسته کردن حقانیت و شایستگی قاجاریه و زدودن نقاط ضعف و اشتباهات آنان، تمایل داشته تا بیشتر مورد توجه باشد.
دیگر این که، «هدایت» تمایلات و گرایشات صوفیانه داشته و بر این مدعا علاوه بر این که، گفته شده او ارادت خاصی به «مستعلیشاه شیروانی»داشته، میتوان به برخی از آثار او چون: ریاضالعارفین (که تذکرهای بر احوال ۱۶۵ نفر عرفا و شاعران عارف است) و یا کتاب «مجمعالفصحا» (تذکرۀ ادبی در شرح احوال و منتخباتی از اشعار ۸۶۷ شاعر)، «ریاضالمحبین» (اثری که در زمینه اخلاق و عرفان نوشته شده)، کتاب «شمسالحقایق» (برگزیدهای از قصاید و غزلیات مولانا) و یا «اصولالفصول فی حصولالوصول» (که در حکم دایرهالمعارف عرفانی است و نویسنده در آن به سیر عرفان از گذشته تا روزگار خود پرداخته است) و «اَلوانُ النِّعم» (در ذکر حال شاه سید نعمۀ الله ولی کرمانی) اشاره نمود.
در ضمن از لابهلای سطور «رضا قلیخان هدایت» مشخص و محرز میگردد که او چندی در کرمان سکونت داشته و به واسطه بیماری، با «میرزا کاظم طبیب» - فرزند میرزا «محمدتقی مظفرعلیشاه»۱۳ ارتباط و نشست و برخاست داشته است: «... در هنگامی که فقیر [هدایت] در آن شهر [کرمان] مریض بود، در علاج نهایت دقت فرمود. الحق حکیم مسیحا دم جناب میرزا عبدالعلی طبیب و آن جناب [میرزا کاظم] کمال اهتمام نمودند، تا رفع مرض فرمودند ...»۱۴
یا «هدایت» در ذیل شعرای ایران و یاد نمودن از «میرزا کاظم» (ظفر کرمانی) باز به بیماری خود و دوستی با «میرزا کاظم طبیب» اشاره و آورده است: «... وقتی در کرمان مؤلف بیمار گردید به معرفی میرزا حبیب قاآنی شیرازی که آنگاه در ملازمت نواب شاهزاده حسنعلی میرزای شجاعالسلطنه منادمت داشت، به معالجۀ فقیر پرداخت و در میانه سلسلۀ مودت و الفت استحکام یافت ...»۱۵
حال بیتردید در اینجا این سؤال پیش میآید که گرایش و تمایل «رضا قلیخان هدایت» به تصوف، سکونت او در کرمان و روابط صمیمانه با صوفیان کرمانی، چه ارتباطی میتواند با آوردن جملۀ اخیرالذکر «آقا محمدخان قاجار» («مكرر با حقتعالی مناجات و عرض حاجت كردهام! كه اگر كرمانیان را استحقاقی نیست مرا بر آن شهر ظفرمده، والا به قتلعام خواهم پرداخت؛ همانا گناهی كردهاند كه مرا در قتل آنان رحمتی در دل نیست! والا قسیالقلب نیستم!») داشته باشد؟
...
ادامه این مطلب را در شماره ۸۹ سرمشق مطالعه فرمایید.